مانی  جونممانی جونم، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره
ماهان جونمماهان جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 14 روز سن داره

پسرهایی از جنس عشق

عید نود و سه

پروردگارا... تنی سالم .... خواب های شیرین... روزهای قشنگ... نصیب 22 ماهه کوچکم کن... عزیزم امسال دومین سالی هست که تو در کنارمون بودی و با حضور تو نوروز برای من و بابایی پرهیجان تر و خواستنی تر بود . عیدت مبارک پسرم . لحظه تحویل سال ساعت 20 و 29 دقیقه شب بود و همه خونه مامان جون ( مادر مامانی) دور سفره هفت سین جمع بودیم . این اولین باری بود که کنار هفت سین نشستی چون پارسال موقع تحویل سال کنار خونه خدا بودیم . امیدوارم که همیشه سلامت باشی . عیدت مبارک عزیزم اینم تقویم 93 که خودم برات درست کردم و برای خودمون و  بابای بابا و مامان خودم دادیم   حرف زدنت خیلی تکمیل تر شده جملات دو کلمه ای میگی ...
21 ارديبهشت 1393

21 ماهگی

فدای شیرین زبونیات بشم عسلم دیروز داشتم از خیابان رد میشدم بغلت کرده بودم. صورتت به پشت بود داشتی عقبو نگاه میکردی دیدم داری تند تند میگی گمز( قرمز) سبز زرد ابی صوتی (صورتی) بنفش ... برگشتم دیدم سر خیابون چراغانیه و رنگاش تند تند عوض میشه و تو هم دقیقا با تغییر رنگا اسمشونو میگی جیگرمی جیگر اولین برف زمستونی رو هم امسال تجربه کردی ...
20 بهمن 1392

20 ماهگی مرد کوچک خانه ما

گل پسر من دیگه برای خودش مردی شده امروز 20 ماهه شده عزیزم مبارک باشه فقط بگم که بیشتر از قبل حرفهای مارو  درک میکنی  برای خواسته هات تلاش بیشتری میکنی مهربونتر شدی  زیباتر بوسمون میکنی  دایره کلمات وحرف زدنت گسترده تر شده و حرفهایی که دوست داری زود تقلید میکنی و میگی  شیرینکاریها وزبون ریختنهات خیلی زیاد شده و مهمتر اینکه دلی از ما می بری هر وقت خرابکاری کنی خودت میگی باایی بعد نشون من میدی و میگی این چیه (یعنی بیا ببین چکار کردم ) از 16 ماهگی تا الان که 4 ماه گذشته حرف زدنت خیلی پیشرفت داشته . واکسن 18 ماهگی رو 28 آبان برات زدیم که یکم گریه کردی شب اول تب کردی که بهت قطره میدادم ولی از فرداش تبت قطع شد...
26 دی 1392

ششصد روزگی فرشته من

سلام. اگه بدونی چقدر دوستت دارم . هنوز هم باور نمیکنم تو همون نی نی کوچولوی منی که وقتی به دنیا اومدی بغلت کردم  چقدر عوض شدی بزرگ شدی اصلا آقا شدی گاهی به روزهایی فکر میکنم که تو دلم بود و  می خواستم بدونم چه شکلیه، به لحظه اولی که دیدمش و در باورم نبود که این تا چند ساعت قبل توی دلم بوده. به اولین بوسه گرمش، به روزهای اول شیردهی و  دردایی که میکشیدم به روزهایی که از سرکار برمیگشتم و تا بهش میرسیدم و شروع به شیر خوردن میکرد غرق لذت میشدم به صبح هایی که وقتی میزاشتمش پیش مامان  و میومدم بیرون تا محل کارم یواش یواش گریه میکردم ,   به ختنه کردنش که اولین باری بود که درد کشیدنش رو میدیم و هم...
2 بهمن 1392

همه کلماتت تا پایان 16 ماهگی (26 شهریور)

سلام عزیز دلم فردا 16 ماهت پر میشه .خیلی ناز و خواستنی تر از همیشه شدی . با صدای ظریف بچه گونه گاهی یه حرفایی میگی که دلم برات ضعف میره  تو این پست حرفا و کلماتی که تا الان بلدی تا اونجا که یادم میاد  مینویسم .. آبی (آب) -  ای چیه ( این چیه)   -    ادا ( غذا)    -  جی (شیر)  -  جی جی ( همون ممه ) انوئا ( هندونه)  -   ماما - بابا -   عما ( کیمیا)  -  تـــته  (دده یا بیرون)  - اموم (حموم)  - دات ( ساعت)  -   ت ت ( تولد) دوئههه ( داغه )   -  جیژژژه  -  تش (کفش)   - دس (...
25 شهريور 1392

15 ماهگی

تو این یک ماه مرداد که مامانی تعطیل بود و روز و شب پیش هم بودیم حسابی بهت خوش گذشت. ماه رمضون یه شب افطار رفتیم دریاچه پارک چیتگر ( یا همون دریاچه شهدای خلیج فارس) اونجا کلی آب بازی کردی با فواره ها یه مسافرت کوتاه هم به سواحل چمخاله و کیاشهر داشتیم . وقتی برای اولین بار کنار ساحل رفتیم بر خلاف تصورم اصلا از دریا واهمه نداشتی اگر یه لحظه ازت غافل میشدیم بدو بدو میرفتی تو آب حسابی با دختر خاله ت کنار دریا اب بازی و شن بازی کردین. یه مدت هم رو مد نههههه گفتن افتاده بودی ازت هر چی میپرسیم مثلا فلان چیزو دوست داری؟ بابا رو دوس داری؟ یا هر چی در مورد دوست داشتن میپرسیدیم در جواب یه نهههههه بلند میگی تلفن که زنگ میزنه میدویی میری...
4 شهريور 1392

عکسای تولد زنبوری پسرم

4 روز دیگه 13 ماهت پر میشه عزیزم ماشالا حسابی بزرگ شدی کلی کلمه میگی حموم رو خیلی واضح میگی 7 خرداد واکسن یکسالگیتو زدی خدارو شکر تا الان عوارضی نشون نداده انشالا همیشه تنت سالم باشه کوچولوی مامانی 4 روزه چهاردست و پا رفتنو کلا ترک کردی حتی از پله هم با دست گرفتن به دیوار میای پایین بالاخره وقت کردم سراغ دوربین برم و چند تا از عکسای تزیینات تولدتو برات به عنوان یادگاری بذارم عکسا تو ادامه مطلب     ریسه بدو تولد تا یکسالگی کیک تولد که قرار بود این طرحو روی کیک چاپ کنه ولی بعدا که گرفتیم دیدیم کلا شکل زنبور دراورده   کارت دعوت که مامانی  طراحی و آمادشون کرده &nb...
22 خرداد 1392

تولدت یکسالگیت مبارک

پنج شنبه هفته پیش 26 اردیبهشت تولدت بود که تو خونه کوچیکون برات یه جشن کوچیک گرفتیم با مامان بزرگ ها و خاله ها و دایی و عمه هات... خیلی خوش گذشت تو هم خیلی مجلس گرمی کردی با قر و اداهات .. دختر خاله 7 ساله که خیلی خیلی تو رو دوست داره و پسر عمه 12 ساله ات  تنها بچه های تو جشن بودن به زودی عکسای تولدت رو برات میذارم عزیزم   دیشب اینقدر ذوق کردم وقتی دیدم نشستی داری رو پاهات میزنی و میگی اته اته اجزای صورتت رو وقتی میپرسم کوش نشون میدی  .. مثلا میگم گوشت کو دست میذاری رو گوشت یا پاهات کو ... نشون میدی..بشگن زدن هم جدیدن یاد گرفتی هههه کلاغ پر و اتل متل رو بلدی خودت بازی کنی دیشب از یک مبل بالا رفتی یک ساعت بعد از ی...
27 ارديبهشت 1392