عید نود و سه
پروردگارا... تنی سالم .... خواب های شیرین... روزهای قشنگ... نصیب 22 ماهه کوچکم کن... عزیزم امسال دومین سالی هست که تو در کنارمون بودی و با حضور تو نوروز برای من و بابایی پرهیجان تر و خواستنی تر بود . عیدت مبارک پسرم . لحظه تحویل سال ساعت 20 و 29 دقیقه شب بود و همه خونه مامان جون ( مادر مامانی) دور سفره هفت سین جمع بودیم . این اولین باری بود که کنار هفت سین نشستی چون پارسال موقع تحویل سال کنار خونه خدا بودیم . امیدوارم که همیشه سلامت باشی . عیدت مبارک عزیزم اینم تقویم 93 که خودم برات درست کردم و برای خودمون و بابای بابا و مامان خودم دادیم حرف زدنت خیلی تکمیل تر شده جملات دو کلمه ای میگی ...