15 ماهگی
تو این یک ماه مرداد که مامانی تعطیل بود و روز و شب پیش هم بودیم حسابی بهت خوش گذشت.
ماه رمضون یه شب افطار رفتیم دریاچه پارک چیتگر ( یا همون دریاچه شهدای خلیج فارس) اونجا کلی آب بازی کردی با فواره ها
یه مسافرت کوتاه هم به سواحل چمخاله و کیاشهر داشتیم . وقتی برای اولین بار کنار ساحل رفتیم بر خلاف تصورم اصلا از دریا واهمه نداشتی اگر یه لحظه ازت غافل میشدیم بدو بدو میرفتی تو آب
حسابی با دختر خاله ت کنار دریا اب بازی و شن بازی کردین.
یه مدت هم رو مد نههههه گفتن افتاده بودی
ازت هر چی میپرسیم مثلا فلان چیزو دوست داری؟ بابا رو دوس داری؟ یا هر چی در مورد دوست داشتن میپرسیدیم در جواب یه نهههههه بلند میگی
تلفن که زنگ میزنه میدویی میری برمیداری و یا میگی بییه ( بله) یا انو سنام ( الو سلام)
به هر چیز داغ که دست بزنی میگی جیززز
نسبت به عروسکات خیلی ابراز محبت میکنی و همش بقلشون میکنی و بوس
قبلا هر وقت میخواستی منو بوس کنی لبهاتو میچسبوندی به صورتم
ولی الان هر وقت بگم یه بوس به مامان بده یا مامانو بوس کن لپت رو میاری جلو . انگار یادت رفته خودت ببوسی عسلم
چند تا عکس از این روزات برات میذارم تو ادامه مطلب
هی دنیا من دیگه مرد شدم ...
اون بیرون چه خبره
آب بازی تو حموم
این عکس تولد دختر خاله عزیزت کیمیاست
این هم مدل خوابیدنت به قول بابایی قمبل فنگ!
اولین دیدار با دریا